«این واقعه در شرایطی رخ داد که سپاه آمل پایگاه های در محور هراز و حاشیه جنگل ایجاد نمود وگشتی های پیاده و خودرویی به صورت پنهان و آشکار راه اندازی و تقویت شد همچنین آموزش های ویژه جنگل و پارتیزانی در مراکز آموزشی قرارگاه ابوالفضل (ع) به اعضای گردان رزمی تعلیم داده شد.
دشمن نیز با توجه به درگیریهای قبلی آسیب پذیری خود را کاهش داد و نقاط ضعف و کاستی های رزمی و جنگی را تاحدودی برطرف کرد و با پخش اعلامیه نظامی و اعلامیه آمار شهدا و مجروحین نیروهای امنیتی و نظامی را چند برابر اعلام کرده و بر کشته ها و زخمی شدگان خود سرپوش گذاشت تا پوششی برای ضعف روحیه نیروها به حساب آید.
از سوی دیگر با توجه به نزدیکی فصل سرما، مسدود شدن جاده های تدارکاتی و عدم پشتیبانی مناسب، کاهش استعداد نیرویی که دهها نفر پس از عملیات متفاوت از جنگل گریختنئ و یا به علت مریضی خارج شدند و از همه مهمتر اینکه برخی سوال میکردند تا کی باید در جنگل بمانیم ؟ فرماندهان و رهبران سربدار را بر آن داشت تا حرکت جدیدی تحت عنوان « جنگ ضربه ای» طراحی و اجرا کنند که هدف آن گسترش منطقه امن برای نیروهای موجود در جنگل و انجچام عملیات علیه مراکز و پایگاه های سپاه و ارتش بود تا پس ار عبو از سد دفاعی برای حمله به شهر آمل در آینده نزدیک آماده شوند»
کادر رهبری در جنگل تصمیم گرفت عملیات سه جانبه ای در مناطق رزکه، محمد آباد و امام زاده عبدالله آغز نماید.بنابراین در اولین روزهای تاسیس پایگاه رزمی سپاه، در تاریخ * ۱۳۶۰ (در برخی منابع به اشتباه ۳۰ آذر ذکر گردیده) درگیری به حمله سربداران به محل های یاده شده شروع شد.
مقر سپاه با ایجاد کانال هایی در ابتدای جنگل مشرف به روستای رزکه بود و جلوی آن سنگری ایجاد شده و روی آن سنگر با علف های سبز و درخچه هت اختفا شده بود.حخمله با آر پی جب سروع شد و پس از آن رگبار سلاح سبک و تیر بار ادامه یافت.پس از ۲ ساعت درگیری تعداد ۳ نفر از مهاجمین زخمی شدند و نیروهای خودی بدون تلفات به تحکیم مواضع دفاعی پرداختند.دشمن در حین عقب نشینی نیز مقداری تدارکات و مهمات به جا گذاشت.
در روز ۲۰ آذر تصمیم گرفته شد در ارتفاعات مشرف به روستای رزکه پایگاهی احداث شود. چون سربداران به راحتی به این روستا رفت و آمد کرده و تدارکات و پشتیبانی را انجام میدادند.لذا از طرف ستاد مستقردر فرمانداری آمل، گروهی از برادران سپاه جهت ایجاد پایگاه به منطقه اعزام شدند.احداث سنگر به این صورت بود که تپه ی بالای روستا را به صورت سنگر درآورده و روی آن بوته گذاشته تا استتار شود. در حین سنگرسازی، سربداران وارد روستا شده و پس از جستجو، دو نفر بسیجیان روستا را گروگان گرفتند تا اطلاعاتی در کورد سپاه و ایجاد سنگر به دست آورند و بعد بدون تیر اندازی و درگیری به داخل جنگل برگشتند.
نیروهای دولتی، تصمیم به احداث یک پایگاه نظامی در بالای روستای رزکه گرفت این مساله همزمان شد با حضور دو گروه از ما که طبق طرح جدید به این منطقه اختصاص داده شدند. گروه قاسم و گروه امین اسدی، در روز دوم ماموریت فهمیدند که نیروها، تازه مستقر شده و هنوز استحکاماتی نساخته اند.آنها طبق شناسایی اولیه، نقشه ای را برای حمله به این پایگاه در دست تاسیس طراحی کردند. روسای گروه، یک روز قبل از عملیات نقشه را با رهبری مرکزی در میان گذاشتند.رهبری-مشخصا شهاب- ضمن توافق با آن نقشه عملیات های دیگری را به آن اضافه کرد و قرار شد توسط گروه رهبر ، حمله ای به پایگاه امام زاده عبدالله صورت گیرد.
کاک اسماعیل فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت.دو گروه به چهار تیم تقسیم شدند. دو تیم از گروه قاسم قرار بود از سمت چپ به محل استقرار پاسداران حمله کنند و یک تیم از گروه امین اسدی از روبه رو حمله کنند و یک تیم دیگر گروه امین اسدی، به عنوان تامین در پست سر نیروها قرار گیرد.قرار بود عملیات ساعت ۱۱ با شلیک یک گلوله آرپی جی به محل استقرارپاسداران توسط تیم امین اسدی شروع شود.اما عملیات در ساعت ده و ربع با شلیک یک تیر هوایی از تیم یوسف گرجی ( یکی از تیم های گروه قاسم) شروع شد وعلت آن بود که با دوقاطر سوار روبرو شدیم و مجبور به تیر اندازی شدیم.درگیری شروع شد و آرپی جی شلیک شد. پس از یک ساعت و نیم نبرد کاک اسماعیل از طریق بی سیم به گروه امین اسدی فرمان پیشروی برای تصرف پایگاه داد، اما زمان زیادی نگذشته بود که فرمان را لغو کرد در نتیجه قوای ما عقب نشینی کردند و از صحنه نبرد بیرون کشیدند.
گروه دیگر به طرف محمدآباد به قصد کمین و بستن جاده هراز حرکت کرد ولی بخاطر حضور ژاندارمریو ارتش، از درگیری پرهیز نموده( آنها سعی کردند با پاسداران درگیر شوند و اساسا به ارتش و ژاندارمری مشکلی نداشتند) و صرفا با ورود به انبار و مرغداری جهاد سازندگی(جهاد کشاورزی کنونی) مقداری آذوقه به غارت بردند.
در همین حین، چهار نفر از سربداران از تهران رسیدند و در کنار جاده ی روستایی محمد آباد پیاده شده و به سمت محل استققرار سربداران حرکت کردند.
گروه های وریا و بهنام به رهبری کاک محمد قرارشد برای جلوگیری از ارسال نیرو در جاده هراز کمینی بگذارند در ضمن آذوقه موجود در جاد سازندگی روستای محمدآباد را مصادره کنند و در جاده هراز راه را برای کامیون های حامل برنج ببندند و آن را به سمت جنگل هدایت کنند.
عملیات محمد آباد ساعت ۴ بعد از ظهر شروع شد آنها با آماج نظامی روبرو نشدند جلو یک سری کامیون ها را گرفتند اما متاسفانه بار همه ی آنها مرکبات بود البته توانسته بودند آذوقه موجود در جهاد سازندگی این روستا را مصادره کنند و بعد با اسب آنها را به جنگل حمل کنند.
مراد سه تن از رفقای کٌرد را برای پیوستن به صفوف سربداران با خود همراه داشت. در ادامه ی راه به کمین نیروهای خودی در جاده هراز برمیخورد.مراد برای رفت و آمدهای خود از پوشش خانوادگی استفاده می کرد وبیاری از اعضای خانواده سربداران او را همراهی میکردند.مراد در محل راه بندان توقف میکند و افراد جدید را تحویل گروه وریا میدهد و افراد را به سمت کمین پست میفرستند. هوا تاریک شده بود وقتی به کمین میرسند ایست میدهند و اسم شب می خواهند اما صدایی نمی شنوند به خیال این که ممکن است از افراد دشمن باشند به سمت آنها تیر اندازی میکنند و دو تن زخمی شده و دیگری توانست خودش را از تیررس گلوله ها خارج کند.
هوا تاریک شده بود سربداران برای تامین و حفاظت خود نیروهای کمین مستقر کردند. نیروهای کمین حضور چند نفر در جنگل را احساس کردند بی درنگ تیر اندازی آغاز نموده و در اثر این تیراندازی سه نفر از چهار نفر نیروی تازه وارد به جنگل را زخمی کردند. پس از اینکه متوجه شدند نیروهای خودی بوده یک دستگاه پیکان را ربوده وسرنشینان راپیاده کرده و افراد زخمی را به تهران اعزام کردند.
یکی از مجرمین در بین راه کشته شد و جنازه ی وی در کنار جاده، در یک کلبه ای خرابه ای قرار داده و به سمت تهران ادامه مسیردادند. پس از اینکه موضوع موضوع را به فرمانده گزارش دادند، فردای آنروز جهت انتقال جنازه به محل (کلبه) مراجعه نموده و کاک رشید نیز با زن وفرزند برای برگرداندن جنازه به تهران در محل حاضر شد و به بهانه ی اینکه بچه نیاز به دستشویی دارد از اتوبوس پیاده شدند وقتی به کلبه رسید با حضو نیروهای نظامی روبرو شد و مجبور شد مجددا سوار اتوبوس شود.
تصمیم گرفته شد مجروحین را به تهران ببرند سریعا جلوی یک ماشین شخصی را گرفته و به سمت تهران راه افتادند. نزدیکی های رودهن حال یکی از مجروحین وخیم شد و سرانجام جان داد.پیکرش را در خرابه ای کنار جاده گذاشتند تا بعد چاره ای برای انتقال پیکرش بجویند.فردا صبح جنازه توسط اهالی محل کشف و به سردخانه ای در تهران منتقل شد»
«گروه سوم به سمت امام زاده عبدالله به منظور تصرف پاسگاه ژاندارمری و کنترل جاده و نیز تسخیر اسکو محله ( روستای مجاور امام زاده عبدالله) حرکت کرده ولی به دلیل اینکه نتوانستند موقعیت و موضع مناسبی برای انجام ماموریت انتخاب کنند و نیز تماس گروه با فرمانهدی کل قطع شده بودبدون درگیری و انجام ماموریت به مقر خود بازگشتند.»
« رهبر نظامی ارزیابی کرد که حمله به پاسگاه از توان ما خارج است و بهتر است کمینی در جاده امام زاده عبدالله گذاشته شود تا اگر دشمن قصد اعزام نیروی کمکی از این نقطه به روستای رزکه و محمد آباد کرد در کمین بیفتد. قرار بود این عملیات هم زمان صورت گیرد اما عملا چنین نشد به اهدافی مع میخواستیم نرسیدیم. پاسگاه سپاه به تصرف درنیامد و مشکل آذوقه هم حل نشد، کمین جاده امام زاده عبدالله هم اصلا عملی نشد.
با توجه به کمبود مهمات و فشنگی کع میخواستیم در اثر تصرف پایگاه به دست آوریم، به دست نیامد و حتی بخشی هم مصرف شد.»