بسم رب الشهداء و الصدیقین
حسن بزرگی در سال ۱۳۴۳ در روستای رستمداری محله قلعه کش از توابع آمل در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد.از پنج سالگی در یکی از دهات مجاور به نام عزنجیل شروع به تحصیل قرآن کریم نمود و تحصیلات ابتدایی را از هفت سالگی در مدرسه ای که نام شهید همت الله متو را به خود گرفته است،واقع در روستای قلعه کش آغاز کرد و پس از اتمام دوره ی ابتدایی به آمل عزیمت کرد.مقطع راهنمایی را در مدرسه ی حسامی به پایان رسانید.از دوازده سالگی هرشب سه شنبه به هیئت نماز چهارده معصوم می رود و درآنجا با عرفان و سلوک آسمانی آشنا می شود.بعدها در همین هیئت که تدریس قرآن کریم را راه اندازی کردند به تحصیل مجدد کلام الله می پردازد.
روح او که با کلام حق و حقیقت انس گرفته بود و با آزادی درآمیخته بود تاب پذیرش ظلم را نداشت حتی از جانب قدرت بزرگ حکومتی،از این رو در صف نخست مبارزه کنندگان علیه شاه قرار داشت و در روشنگری چهره ی منفور رژیو در اذهان عموم نقش فعال و عمده ای داشت.
مهر ماه سال اول دبیرستان بود که به عنوان یکی از اعضای انجمن اسلامی روستا در قسمت تبلیغات و روابط عمومی انجمن های اسلامی انتخاب می شود و در این زمینه تلاش فراوانی می کند.
در سال ۱۳۶۰ به عضویت شاخه دانش آموزان حزب جمهوری اسلامی در می آید و در کلاسهای تعلیم عقیدتی و اخلاقی جوانان حزب الله شرکت می کرد و به مطالعه می پرداخت.
در ششم بهمن سال ۶۰ که آمل مورد هجوم منافقین قرار گرفت وی جزو افراد موثر و سهیم در پیروزی بر آن منافقین بود و از تمامی قوا مایه می گذاشت.بعد از گذشت دو ماه در فروردین سال ۶۱ برای رفتن به جبهه آماده شد و پس از ثبت نام و گذراندن یک دوره آموزش سه روز به پادگانی در چالوس اعزام شد،در آنجا از طریق مسئولین پادگان از تجمع منافقین در جنگل اطلاع یافت و در پی آن این موضوع که برای پاک سازی جنگل ها به نیرو احتیاج دارند که امر مهمی است پس به عنوان نیروی داوطلب جهت پاکسازی خود را معرفی کرد و دوره ی آموزشی بیست و سه روزه را گذراند و به پایگاهی در آمل انتقال یافت.
شهادت
چند روزی از آمدنش به آمل نگذشته بود که در مسیر پاکسازی بعد از درگیری های مکرر با منافقین،در تاریخ سه شنبه ۱۱/۳/۱۳۶۱ به دست مدئیان حقوق خلق از ناحیه ی پا مجروح گشت و پس از شکنجه های وحشیانه از قبیل سوزاندن بدن از جمله ناحیه ی جلوی شکم به طوری که کاملا بدن از بین رفته بود و روده ها پیدا بودند و زدن تیر به دستها و پاها و فرو کردن شن و ماسه در دهانشان، در آخر با زدن تیر خلاصی به چشم راست پس از دو روز شکنجه در سن هجده سالگی به شهادت رسید در حالی که دو روز پیش تمامی لوازم شخصی و دارایی های خود را به برادرش بخشیده بود…