بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید حسن علیزاده در سال ۱۳۴۲(شب ماه مبارک رمضان) در خانواده ای متدین و مستضعف به دنیا آمد.همانند همه کودکان در سن هفت سالگی به مدرسه رفت و تا سال پنجم ابتدایی به تحصیل ادامه داد.در سن یازده سالگی به تراشکاری و جوشکاری اشتغال یافت و قسمتی از مسؤلیت زندگی را بر دوش های کوچکش نهاد.
با شروع شکل گیری نهضت اسلامی وی هم فعالیت های خود را شروع کرد ودر تظاهرات ها و جلسات علیه رژیم آمریکایی حاکم شرکت می نمود.بعد از پیروزی مرحله اول انقلاب اسلامی فعالیت های خود را با شرکت در انجمن اسلامی محله شان گسترش داد.
روحی آرام داشت که عاشق آزادی و اندیشه امام شده بود.از دیدگاه کسانی که با او برخورد داشتند از لحاظ اخلاقی نمونه بود،شخصی آرام که در جایگاه خوبی از دین داری قرار داشت.
چندین بار از طریق کمیته درخواست اعزام به جبهه کرده بود اما موفق نمی شد؛اما چنان بر عقیده خود پایبند بود که دست از هدف برنمی داشت.سرانجام پس از چند بار تجمع در مقابل بسیج و سر دادن شعار “یا اعزام یا اعزام” برای آموزش به رامسر فرستاده می شود و پس از گذراندن یک دوره آموزشی یک ماهه از میان دو راه اعزام به جبهه و اعزام جهت سرکوبی منافقین مزدور جنگلی راه دوم را بر می گزیند و به دنبال آن در مأموریت سرکوبی منافقین در هشته طوالش شرکت کرد و طی این عملیات موفق شد چند تن از آنها را به درک واصل کند تا اینکه بعد از اعزام به آمل در گشتی که در جنگل داشتنداین کارگر مسلمان که به امام زمان (عج) اقتدا کرده بود و دستانش از کار پینه بسته بود به طرز وحشیانه ای به دست کفتاران خون آشام مدعی دفاع از مستضعفین به شهادت می رسد،به دست خون خوارانی که بویی از انسانیت نبرده بودند.
جنازه این شهید بزرگوار را در حالی یافتند که آن سنگدلان بی رحم انواع شکنجه ها را روی پیکرش به کار برده بودند. کسی نمی داند وقتی مادرش با این صحنه روبرو گردید چه رنجی را متحمل شد.
جوان برومندی که دو دستش را قطعه قطعه ساختند و شش عدد از دندانهایش را کشیدند و با آتش سیگار بر پشتش “درود بر رجبی” نوشتند و چنان با چوب مضروبش ساختند که نوک تیز چوب جسم مطهرش را درید و او را به بلندمرتبه ترین مقام از مقام عالم رسانید.
وصیتنامهی شهید بسیجی حسن علیزاده
بسم رباشهدا و الصدقین
سلام به رهبر عزیر که روح او به دلهایمان نشسته و مانند معلمی پیر جوانانی را که در گمراهی و شهوت میسوختند به راه مستقیم و سبیلالله کشاند.
سلام به مادر عزیزم که شبها و روزها در بالای گهوارهام بیداری کشید تا بزرگم کرد مادرجان درست است که برایم زحمتهای بسیار کشیدی ولی مبادا بعد از مرگم شیون و جزع کنی. ما در جهان بدان که دشمن منتظر است تا شما را پریشان حال و غمگین ببیند تا شاد شود. مادر اگر من برایت یک فرزند بودم بدان علیاکبر هم برای سالار شهیدان یک جوان برومند بود پس گریان شو.
پدرم سلام گرم مرا بپذیر که خدا با شماست و قدر زحمتهایی که برایم کشیدی غیرقابل حیران است و مرا برای رضای خدا ببخش پدرجان بعد از مرگم برایم ختم مفصلی به پا نکن را بسیار ساده برپا کن. سلامم را به برادرهایم و خواهرهایم و دوستانم برسان و بگو هرگز اسلام را رها نکنند و راه شهدا را ادامه دهند.
والسلام و علیکم و رحمها… برکاته
۱۲/۱/۱۳۶۱
حسن علیزاده